دلواره

در پی آرامشم،بی حساب و کتاب ، بی توقع ، بی حرف و حدیث، یا وقوع خواهد یافت یا متلاطم خواهم ماند!

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من نبودن

یک وقتهایی باید پوست بیاندازی

کمتر بخندی

لبخند را اسیر قید و بندها و حرمت ها کنی

یک وقت هایی باید یک منِ دیگر از خودت بسازی

منی که باب میل باشد

جدی و موقر

محترم و عامه پسند 

وقتی صدای خنده ای بلند شد 

منِ جدیدت تبسمی بزند و سرش را از شرمی مزخرف که نمی داند چیست، به زیر افکند

چقدر سخت است خودت نباشی که دیگران راحت باشند

چقدر سخت است تو را برای آنچه نیستی بپسندند

چقدر سخت است من نبودن منی که سال‌هاست بزرگش کرده ای

  • دل واره
  • ۰
  • ۰

از جنس صلح

من آدم جنگیدن نیستم

جنگ را نه بلدم به راه بیندازم و نه برنده آن باشم

جنگ فقط من را ضعیف تر می‌کند و تو دار تر

کاش زبان صلح از شمشیر جنگ برّنده تر بود

کاش جنگی به پا نمیشد

من تماما سفیر صلحم

  • دل واره
  • ۰
  • ۰

اسارت

روزی می‌رسد که خود را میان کلمات محبوس میبینی

نه راه گریزی داری و نه توان فرار

نه دلت هوای رفتن می کند و نه از این اسارت خوشنود است

هر لحظه اش تو را به عمق فاجعه می کشاند 

و لذت فرو رفتن در این فاجعه نیز به مغز استخوان روحت نفوذ کرده

در اوج سن تکامل عقلانی

در باتلاقی احساسی اسیری

کلمات، چشم و قلب و وجودت را پر می کنند از حس بودن

حسِ خواستن

حسی ممنوعه

حسی نابخشودنی

حسی از ماورای تمام داشته ها

ماورایی اما آلوده ی زمین

کاش زمینی بودنش را می‌شد انکار کرد تا بشود به آن تن داد

اما کلمات همانگونه که تو را مست می کنند

چوبه دار را هم برایت آماده می کنند

پشت هر کدامشان حلقه ی طنابی از احساساتت خفته که چون به باورت رسد ، حلقه را بر گردن افکنده ای

کاش این روزها نبود

نمی آمدند 

نبودند

و به باور نمی نشستند.

هیچ راهی نباید به بلاتکلیفی ختم شود، در نطفه خفه ساختن خصلت ماست.

این یکی را خیلی خوب بلدم

  • دل واره