دلواره

در پی آرامشم،بی حساب و کتاب ، بی توقع ، بی حرف و حدیث، یا وقوع خواهد یافت یا متلاطم خواهم ماند!

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

عشق سوسکی !!!

بحثمان بالا گرفته و کم کم داریم وارد مراحل مگه خونه بابات چیکار واست می کردن می شدیم ، حالا فکر نکنید که ما همیشه کارمان بحث و دعوا و تیکه انداختن است ، به قول قدیمی ها دعوا نمک زندگی است. اگر واقعیتش را بگویم تا حالا نشده یه حرف نامربوط نثار هم بکنیم و یا اینکه به خانواده های همدیگر توهینی یا بی احترامی بکنیم. بحث های ما بیشتر در مورد چرا این کارها رو نمی کنی و چرا فلان کار رو کردی پیش می آید و طرف محکوم هم سکوت اختیار می کند و بعد از خاتمه بحث راهش را می گیرد و مشغول کارهایی می شود که در بحث به آن اشاره مستقیم شد.

مثلا یک مورد بنده به عنوان شاکی وارد بحث شده و در مورد انداختن جورابهای روزانه همسر جان در گوشه اتاق خواب در حال غر غر کردن و انتقاد بودم و راه حل را هم ارائه می کردم که : خوب خیلی دستت درد میگیره ببری بندازی تو سبد لباس چرکا ؟ حالا که اینجوریه منم دیگه برات جوراب نمی شورم تا بدونی بی جورابی یعنی چی. همسر جان جهت دفاع از خود بی هیچ کلامی جورابها را راهی سبد لباسها می کند و بحث خاتمه می یابد.

یک بار بنده متهم ردیف اول بودم و حجم اتهامات به مقدار زیادی بر من فشار آورده بود، ناگهان کودک درونم به فریادم رسید و جهت خاتمه بحث چنان فریادی سر دادم ، سوووووووسک ، سوووووووووسک ، که همسر جان قالب تهی کرده و تمام قد روی مبل ایستاده و تمامی اتهاماتی که به من زده بود را نه تنها فراموش کرد بلکه دست به دامانم شده بود تا سوسک کذایی را سریعتر راهی دیار حق نمایم. بماند که بعد از این اتفاق تعداد بحث های ما در حد قابل توجهی تنزل یافت ، اما هنوز هم خودم را برای ترسی که در جانش انداختم نبخشیده ام.

خیلی وقت ها هم هست که غرق در دنیای مجازی ، نمی داند که در چه مکان و زمانی است . همین جاست که نعره ی سووووووووسک سر دادن همانا و به دنیای واقعی فراخواندنش همانا. این مساله که وجود سوسک برای بنده مزیتی انکار نشدنی است ، درست ، اما زیباترین قسمتش همین عشق سوسکی است که در وجود من می اندازد. از ترسیدنش غش و ضعف می روم و از قدرت خبیثانه ام در نبرد با یک سوسک جهت ربودن قلب معشوق لذت می برم. یک بار جهت غلبه بر این ترس ، برایش کلاس آموزش سوسک گیری به روش دستمال کاغذی و پشه کش ضربتی را بر پا نمودم که سودی نداشت جز زیادت عشق در من . 

  • ۹۶/۰۴/۳۱
  • دل واره

نظرات (۴)

پاندا جان هنوز دارم تصور میکنم بابا چطوری جورابو پرت کرد و کلیییییییی میخندم. خدا حفظشون کنه.
اخی مامانت. اخیییییییییییییی
پاسخ:
مامان صبور و مهربون. زن و شوهر به رفتار هم عادت می کنن. مثل ما 
واوووووووو. فکر کنم قبلا هم درباره ترس از سوسک همسرانمون حرف زده بودیم. من یک وقت یک پستی گذاشتم که خانواده همسر من واقعا فکر میکنن راه از بین بردن هر نوع حشره و حتی خزندگان کوچک استفاده از اسپری حشره کش و بعد گذاشتن این اسپری روی موجود مذکور و جان دادن اون بخت برگشته اون زیر از گرسنگی و تشنگیه!!!!!
یعنی یک بار جوجه جوری اسپری زد کل خونه رو که ما داشتیم جون میدادیم جای اون حشره.
میدونم سر چیا و چطوری بحث میشه. ادم وقتی طرف مقابلش رو خیلی دوست داره دلش نمیخواد حتی یک بحث کوچیک پیش بیاد. منم میخوام مدتیه همین بحثامونو بنویسم فرصت نمیشه. در اخرین حرکت دیدی که کم حرف شدم دو روزی و کلی حس تنهایی کردم.

پاسخ:
خیلی خوبه که اونا یه روش برای مقابله دارن، همسر جان بنده فقط بلده با سرعت 150 کیلومتر بر ساعت از محل متواری بشه. و با خواهش و تمنا در حالیکه که دیگه صداش داره ضعیف میشه می گه بکُشش و بعد با صدای ضعیفتری که معلومه دیگه خیلی دور شده میگه : کُشتیش؟!
بماند که بحث ها متغیرن اما روشهای جدیدی برای خاتمه بحث اختراع کردم که خیلی موثرن !!
ما بیشترین بحثا مون کَل کَل درباره ی سطح سواد از دبیرستان تا بعد از فارغ التحصیلی و الان هم که کی آپدیت تره . یعنی چه دل خجسته ای داریم ما. آها یادم رفت بگم الان دیگه بحث همیشگی مون بچه اس. غذا خورده؟ ورزش کرده ( بخاطر انحراف پاشنه بهش ورزش دادن) ، مسواک زد ، و .....
اینارو فقط از من انتظار داره و اگه بگم خوب خودت ببر مسواک بزنه خیلی خسته ام ، میگه تو بهتر بلدی مسواکش رو بزنی.
آی غزل جان حالا حالاها داری .........................
بابام عادت داشت وقتی از سرکار برمی گرده جورابش رو دربیاره و به کنج اتاقمون پرتاب کنه. انصافا مهارت خوبی هم در این کار داشت. یه بار برادر زن پسر عموم که یه وکیله از شهرستان اومده بود و پسر عموم چون خیلی رودربایسی داشت و می خواست خونه خودشون که تو اسلامشهره نبره، آوردش خونه ما.
من کلی عزت و احترام کردم تا اینکه بابام اومد. با مهمان دست داد اما نشناختتش. وقتی من داشتم مهمان رو معرفی می کردم، بابام مشغول درآوردن جورابش بود. جوراب رو که گرد کرد جوری به کنج اتاق پرتاب کرد که مُماس با صورت مهمان حرکت کرد.
یعنی هنوز هم وقتی مامانم یادش می افته جوری با بابام دعوا می کنه که حس می کنی این اتفاق همین الان رخ داده. 
پاسخ:
بنده که ارادت خاصی به پدر بزرگوارتون دارم. مهمون از همون اول باید با آداب خونه آشنا بشه، حالا یه جوراب گوله شده باشد، چه اشکالی داره؟!
ولی حال مادرت رو هم درک میکنم. نمی دونم چرا خودمم این اخلاق گند رو دارم تا یه مرد شلخته و بی نظم می بینم تو دلم میگم زنش حواسش نیست که این به این روز افتاده و مطمئنم مامانت هم که دیگه از من بدتره و حسابی خونه وزندگیش رو برق میندازه ولی باید قبول کنیم که یه عادتایی رو نمیشه ترک داد ;-)
  • خانه سلامتی
  • سوسک نسبت به قبل خیلی کمتر شده.محیط اگر تمیز باشه سوسک نمیاد 
    پاسخ:
    کاملا درست میفرمایید، میشه گفت که دیگه سوسکی وجود نداره ولی اونی که از سوسک میترسه به این فکر نمیکنه که ما سوسک نداریم ، کافیه فقط یه حرکت ناخواسته بکنین که نشاهندهنده وجود سوسکه ، اون قبل از شما فرار میکنه. بهتر از من می دونین که ترس فرمان سریعتری به مغز برای نشان دادن عکس العمل میده و در این بازه زمانی کوتاه تعقل تاخیر داره.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی